یاسمین زهراجونیاسمین زهراجون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
یکی شدن مامانی وبابایکی شدن مامانی وبابا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

پرنسس مامان یاسمین جون

دخمل مامان 9ماهگی راه افتاد

   یاسمین زهرا جون دیگه نمیشه واسه یه لحظه نگه داشت ازدست مامانی فرار میکنی ومیدویی قربون قدمات بشم جوجو مامان      لیست کارهایی ک انجام میدی دست میزنی   بای بای میکنی   کلمه میگی   گازمیگیری   بلند میخندی   قهرمیکنی   کتاب پاره میکنی      د میکنی   قاشقتو یا لیوانتو سمت دهنت میبری     ...
21 آبان 1393

اولین تاسوعا وعاشورایاسمین زهراخانم

سلام دخمل مامان عزاداریت قبول.. ب خاطر قطع بودن اینترنت ودیر اومدن ب خاطر برف واینکه باعث شد 1شب رو توی دماوند بمونیم ک فوق العاده خاطره شد ودرحال حاضر بابایی وشما ومن سرما خورده هستیم البته شدید نیست..تازه وقت شد ک برات ب یادگاری عکس ومطلب بذارم..راستی کلی تغییر کردی دندون 5دراوردی...7الی 8قدم راه میری بعضی وقتا بیشتر وبعدشم میخوری زمین..... ...
20 آبان 1393

گریه یاسمین زهراجون دنبال مامانی

  وقتی مامانی چادرسرمیکنه این شکلی میشی آخی عزیزم مگه میخوام برم تورونبرم جوجو مامان          واینم....عکس دیگه زاویهای متفاوت    خیلی نشستن این مدلیتو دوست دارم عزیییییییییییز مامان     قربون اون چشمات بشم تو عشقمی دخترم از ته قلبم   ...
6 آبان 1393

اولین محرم دخترم وسفرب قم تاچندروزدیگه

  ای اشک کجایی که غم ازراه رسید/اندوه عظیم و ماتم ازراه رسید  یک سال گذشت و باز یک بار دگر/پلکی زدی و محرم از راه رسید    گل دخملی تاچند روزدیگه قراره بریم خونه مامان جون اینا برای عاشورا اونجا باشیم واقعا حال وهوای غم وعزاداری داره اونجا...درست با بودن توشادم امامامنی واقعا توی 2 3 روزه تاسوعا عاشورا واقعا ناراحت هستم...وبهتر درکنارخانواده باشم ک تولااقل پیش خاله زینب باشی قربونت بشم ک هنوز نیفهمی مامانی گریه میکنم برای چیه...امیدوارم سینه زدنم زود یاد بگیری مثل کارای دیگت...       از داغ حسین اشک نم نم داریم/در خانه سینه تا ابد غم داریم پیراهن و شال مشکی ...
5 آبان 1393
1